جستجو
هومن حکیمی/
نفسهای آخر جشنواره است اما کم نیاورده است. این را میشود همچنان در استقبال خوب مردم از فیلمها، از نقدها و نظرها، از هوای سینمایی که این روزها در مازندران قابل نفس کشیدن است و از حاشیههای اغلب جذاب پیرامون جشنواره استنباط کرد.
روز هشتم با «سوءتفاهم» شروع میشود که همان بار قبل دیدنش کفایت کرده است! تنها نکته جذاب این فیلم، «پژمان جمشیدی»اش است که البته جزو 5 نفر نامزد نهایی سیمرغ نقش مکمل هم شده است. سانس ساعت 18 نمایش مجدد «چهارراه استانبول» است. سالن سینما «سپهر» حسابی شلوغ است و فیلم با تاخیر نیمساعته نمایش داده میشود. «مصطفی کیایی» با همان فرمول همیشگی و با سه نفر تیم بازیگری آشنایش، قصهای مرتبط با حادثه «پلاسکو» را روایت میکند. فیلم همچنان از صحنهها و چند سکانس خوب و بامزه از جنس سینمای کیایی برخوردار است اما کلیت ناهمگونی دارد. دیالوگها جذاب و موقعیت تا حدی تاثیرگذار است اما نه تا آن حد که بتوان «چهارراه استانبول» را جزو فیلمهای خوب این دوره محسوب کرد. «بهرام رادان» و «محسن کیایی» همان رادان و کیایی دیگر فیلمهای کیایی هستند و تنها «سحر دولتشاهی» است که سعی کرده متفاوت با نقشهای دیگرش در فیلمهای این کارگردان باشد. به نظر من کارگردان نتوانسته حادثه غمناک پلاسکو را حتی در پسزمینه فیلم با درام اصلی پیوند بزند و فیلمش تکهتکه است.
به سانس آخر که میرسیم، سینما واقعا دیگر در حال انفجار است. «بمب» به خاطر تاخیر در پخش فیلم قبلی، با تاخیر شروع میشود و این تاخیر در تاخیر، برای من هم مشکل درست میکند چون تعدادی از دوستانم پشت درب سینما منتظر ماندهاند و مدام زنگ میزنند و پیام میفرستند؛ انگار که من مسئول جشنوارهام! «بمب» که شروع میشود، اینقدر تماشاچی زیاد است که بعضیها مجبورند ایستاده نگاه کنند. فیلم «پیمان معادی» همان حسی را میدهد که بار اول با تماشایش به دست آورده بودم؛ همانقدر آشنا و صمیمی، با کارکرد زیبا و درست موسیقی و تصویر که پیرنگ اصلیاش را تحتالشعاع قرار میدهند. بعد از پایان نمایش فیلم، احساس رضایت در اغلب تماشاگران موج میزند؛ حتی با اینکه داوران جشنواره توجه زیادی به فیلم نشان ندادهاند. روز نهم و پایانی جشنواره در مازندران از راه رسیده است. هنوز غیر از همان دو سه نفر، هیچ مسئول و مدیری را در سینما سپهر ندیدهام و این یکی از نقاط منفی این دوره در مازندران است. با بچهها و دوستانم قرار گذاشتیم که زودتر به سینما بیاییم چون قابل پیشبینی است که سالن، روز آخر خیلی زود پر بشود. «سرو زیر آب»؛ فیلم دوستداشتنی و قابل احترام جشنواره، در ساعت 16 پخش میشود. فیلمی که در چند بخش نامزد شده و امیدوارم در اکران عمومی کمی کوتاهتر بشود. نزدیک به ساعت 18، «سپهر» حال شلوغ و خوبی دارد. گروه گروه تماشاگر از طیفهای متنوع و حتی از شهرهای مجاور ساری برای تماشای «مغزهای کوچک زنگ زده» آمدهاند. با هر دردسری است، اکیپ 8 نفره ما کنار هم در سالن مینشیند و بعد از تاخیری حدود بیست دقیقه فیلم نفسگیر و خوشساخت «هومن سیدی» شروع میشود. همزمان در تهران، مراسم اختتامیه و اعلام برندگان سیمرغ در حال برگزاری است و اینجا بحث اینکه کی و چه فیلمی سیمرغ میگیرد داغ داغ است. اکثریت معتقدند که فیلم هومن سیدی سزاوار دریافت سیمرغ بهترین فیلم است اما... . «مغزهای کوچک زنگ زده» بدون اغراق تنها فیلمی است که موقع نمایشش در سینما سپهر، هیچکس حرف نمیزد، چه با بغل دستیاش و چه با تلفن همراهش و همه همراه و تقریبا میخکوب فیلم میشدند. فیلم را برای بار دوم با لذت تمام دیدم. فیلمی که سیاهی را نشان میدهد اما سیاه نیست، از تلخی میگوید اما تلخ نیست، از اجبار میگوید اما اجباری نیست و درنهایت، خودِ خودِ سینماست؛ بکر و ناب و همراه با کلی لحظههایی که حال آدم را خوب میکند و ذهن را به فکر وامیدارد.
«ماهورا»، آخرین اکران جشنواره سیوششم در ساری است که قبلا دیدمش و جشنواره در مازندران با نمایش این فیلم به پایان میرسد. جشنوارهای که توانست گلیمش را از آب بیرون بکشد اما هنوز برای رسیدن به نقطه مطلوب فاصله دارد. این دوره سرشار بود از جسارت و نوعآوری و توجه به سلیقههای متنوع مخاطب. از سالن که بیرون میآییم، قبل از اینکه اخبار را رصد کنم تا از برندگان سیمرغ این دوره از جشنواره باخبر شوم، نگاهی به سینمای قدیمی ساری میکنم. سینمایی که این چند روز حالش بهتر شد و به مردمی نگاه میکنم که نشان دادند اگر فیلم خوب باشد، حتما از سینما رفتن استقبال میکنند. جشنواره تمام شده است اما فرهنگ و هنر و سینما را پایانی نیست. دلم حتما برای روزها و شبهای جشنواره تنگ خواهد شد. راستی، دم همه آنهایی که فیلم ساختند و برای تماشا آمدند و کمک کردند که جشنواره در مازندران برگزار شود هم گرم.